سرکوبي همه ي اديان و مذاهب(1)
سرکوبي همه ي اديان و مذاهب(1)
«ولتر»**
«...قرآن با زور شمشير پيشرفت نکرد،زيرا رسم مسلمانان اين بود که هر کجا را فتح مي کردند مردم و آن جا را در دين خود آزاد مي گذاردند و اين که مردم مسيحي از دين خود دست برمي داشتند و به دين اسلام مي گرويدند و زبان عرب را بر زبان مادري خود انتخاب مي کردند،بدان جهت بود که عدل و دادي که از آن عرب هاي فاتح (مسلمين)مي ديدند مانندش را از زمام داران پيشين(مسيحي)خود نديده بودند...»
«گوستاولوبون»
1-تساهل اسلامي و خشونت مسيحي
درحالي که اسلام،به هر سرزميني وارد شد،با معابد مسيحي،يهودي و زرتشتي،با احترام،مواجه شد و به آنان، آزادي دين بخشيد و با تسامح و ادب و منطق،به گفتگو با پيروان ساير اديان پرداخت و از خشونت،وارد نشد.
2-پاپ و فرمان قتل مسلمان،ارتدوکس و يهودي
3-ارتش پاپ و غارت کليسا ها!!
«مورخ اسپانيايي که در آن عصر مي زيسته از خيالي که کليسا براي مسلمانان در سر مي پخته است پرده برمي دارد و مي گويد که از آن زمان که فرناندو بر غرناطه مستولي شد کشيشان به اصرار از او خواستند که پيروان «محمد»را از اسپانيا براندازد و از مسلمانان بخواهد يکي از اين دو راه را انتخاب کنند يا ماندن و مسيحي شدن يا فروختن املاک خود و رفتن به مغرب و مي گفتند«اگر مي گوييم مسيحي شوند باعث نقض معاهدات نمي شود،زيرا قصد ما رهايي دادن روح آنها و حفظ مملکت است،زيرا نبايد مسلمانان در عين مسلماني به سلامت زندگي کنند،آنان نسبت به پادشاهان مسيحي وفادار نمي مانند.بايد اين دشمنان را از ميهن مسيحي بيرون راند.»(172)
4-کتابخانه هاي اسلامي را بسوزانيد
««کاردينال خيمنس»به وحشت افکني خويش ادامه داد،و دست به اعمال وحشيانه اي زد.از اين قرار که هر چه توانست از صدها هزار کتب عربي درموضوعات علمي و اسلامي در غرناطه و ساير شهرهاي اسپانيا،گردآورد و در ميدان«باب الرمله»بزرگترين ميدانهاي شهر روي هم انباشت و آتش زد.در ميان آنها بسياري قرآنهاي بديع و آراسته و هزارها مجلد کتب در ادبيات و علوم مختلف طعمه ي حريق شد.از کتبي که گردآورده بودند فقط سيصد مجلد در پزشکي و برخي علوم جدا کردند و به دانشگاهي در شهر «الکالا دهنارس»(يا قطعه هنارش)که با الگوبرداري از دانشگاه هاي اسلامي تأسيس کرده بود بردند.و همين به تدريج باعث آغاز حرکت علمي طي قرن هاي بعد در اروپا شد.صدها هزار مجلّد کتاب که حاصل تلاش هاي علمي و فکري اسلامي و تمدن شکوفاي اندلس بود به آتش کشيده شد.
کتابسوزي صليبي به قدري وسيع و شديد در اندلس اجرا شد که مورخان اسپانيايي نيز در شمار کتب اسلامي و علمي که به آتش بيداد سوخته اختلاف دارند.«ايدي رابلس»(E.de Rables)در کتابي در زندگي کردينال خيمنس به نامCompenido de la Vida Hazanas del Cardinal Ximenez شمار اين کتابها را يک ميليون و پنج هزار نوشته و «برمندت دوپدرازا»(B.de pedraz)در کتاب خود به نام Historia Eclesiastica de Granradaرا تأليف کرده شمار کتابهاي سوخته شده را يک ميليون و صد و بيست و پنج هزار مجلد تخمين زده است.
...خاور شناس ايتاليايي کشيش«سکيا پارللي»(Schiaparelli)در مقدمه ي يکي از کتب خود به تعصب کاتوليکي و اعمال وحشيانه خيمنس اشاره کرده که مصحف ها و کتب اسلامي ديگر،از آن مسلمانان غرناطه را آتش زد شايد بتواند آنان را مسيحي کند.
مورخ آمريکايي «ويليام پرسکوت»مي نويسد:
«آنکه مرتکب اين عمل دردناک شد،يک مرد عامي بي سروپا نبود بلکه يک کشيش درس خوانده بود،آن هم نه در ظلمت قرون وسطي بلکه در سپيده دم قرن شانزدهم و در ميان يک ملت با فرهنگ که خود به خزائن عظيم و بي نظير کتب عربي و اسلامي افزوده بود.»
کتب ادبي عربي در کتابخانه هاي شهري که خود در آن به وجود آمده بود بس نادرالوجود گرديد.و تأليف و تصنيف کتب که پيش از اين در اسپانيا رواج بسيار داشت روي به نابودي نهاد زيرا ماده ي حيات آن قطع شده بود.اين بود نتايج آن تعقيب و سختگيري که بعضي زيان آن را براي ملت اسپانيا از اتلاف بسياري نفوس بيشتر برشمرده اند.»(173)
5-نسل کشي و مسيحي کردن اجباري
«صليبي ها پس از آنکه بر ملت بازمانده ي اندلس آيين مسيحيت را تحميل نمود از راه خشونت و غارت و قتل عام و کتابسوزي،مردم اسپانيا را به ملتي تازه بدل کردند که در تاريخ،«موريسيکها»(Moriscos)يا مسيحي شده ها نام گرفتند.البته اين تحميل بدون مقاومت صورت نگرفت و نشانه هاي شورش مردم مسلمان اسپانيا در مناطق کوهستاني که حماسه ي ديني در دل ايشان بود پديد آمد.سياست اسپانيا در پي راهي بود که هميشه خود را از معاهدات قبلي برهاند.عاقبت حکومت صليبي اسپانيا مقرر ساخت که مسلمانان براي دين و دولت خطري بزرگ محسوب مي شوند.بويژه پس از آنکه حرکت هاي شورشگرانه از آنان مشاهده شد.مقرر شد که مسلمانان همه بدون استثناء و به هر روشي بايد مسيحي شوند و کساني که مخالف مي ورزيدند کشته شده و يا بايد با خشونت،اسپانيا را ترک گويند.
اين روش را بايد با روش اسپانيا در دوره ي اسلامي مقايسه کرد که اندلس مرکز علم و تمدن و آزادي زير پرچم اسلام بود و کليه ي مسيحيان و يهوديان در اسپانياي اسلامي با آزادي کامل سپري مي کردند.پس از دستورهاي خشن پاپ و کليسا که چون صاعقه اي در ميان مسلمانان منجر شد و به زودي به گوش همگان رسيد،در بسياري از نواحي غرناطه و ربض البيازين والبشرات اسپانيايي هاي مسلمان شورش کردند.بخصوص در بلفيق و اندرش که حاکم جديد شهر،مسجد مسلمانان را ويران کرد.و در فيحار و جويجار و غير آن شورش از شدت بيشتري برخوردار بود.مسلمانان آهنگ آن کردند که در راه دين و حريت خويش جانفشاني کنند ولي خلع سلاح شده بودند و فشار و خشونت سپاهيان مسيحي هم از حد برون بود.شهروندان مسلمان،قتل عام و شکنجه شدند و زنانشان را اسير کردند و همه را حتي اطفال يازده ساله را که براي مسيحي شدن مهيا بودند محکوم به مرگ کردند.سرانجام دلبستگي به وطن و روابط خويشاوندي و خشونت کليسا بسياري از مردم عادي را مجبور کرد که به ظاهر تسليم شوند و زير شکنجه،اعتراف به مسيحي شدن کرده و جان خون را برهانند.حکومت پس از فرونشاندن شورش غرناطه والبيازين کارگزاران خود و کشيشان را به اطراف فرستاد و هر جا که حرکت اعتراض آميزي پديد مي آمد فرناندو آن را سرکوب مي کرد و درآن هنگام که مسيحي شدن يک فرمان حکومتي محتوم بود و فرناندو همه معاهداتي را که با مسلمانان بسته بود زير پا نهاد،«دسا»قاضي القضاه محاکم تفتيش عقايد اعلام کرد که تشکيل وسيع دادگاه ها و شکنجه گاههاي تفتيش عقايد در اندلس ضروري است تا با وسائلي که در دست دارد کار تعقيب مسلمانان را شدت بخشد.از سوي دربار اجازه تشکيل شکنجه گاههاي مسيحي صادر شد و بسياري از مسلمانان غرناطه را به تهمت مسلماني روانه زندانها کردند.
فرناندو و ايسابلار از تشکيل وسيع دستگاههاي تفتيش کليسايي در غرناطه نگران شدند زيرا آن را درگير شدن با اکثريت مردم اسپانيا مي دانستند،ولي کليسا چنين پيشنهادي را نپذيرفت و دامنه فعاليتهاي خود را گسترش داد.در روز بيستم ژوئيه سال 1501م،شاه و ملکه فرماني صادر کردند که چون مسيح،آن دورا براي پاک ساختن مملکت غرناطه از مسلمانان برگزيده است وجود مسلمانان در غرناطه به کلي ممنوع است.فرضاً هم کساني از ايشان بخواهند در غرناطه بمانند حق ملاقات و آميزش با ديگران را ندارند.تا سبب تأخير در مسيحي شدن ديگري و يا سبب فساد عقيده ي کساني که مسيحي شده اند،نشوند و هر کس که از اين فرمان سرپيچي کند کيفر او مرگ يا مصادره ي اموال است.»(174)
6-يا مسيحي شويد يا بميريد!
«چون حکم مسيحي شدن همه مسلمانان صادر شد در «بلنسيه»مقاومت شديد شد و جمعي به محله اي در بيرون شهر به نام محله بني وزير (Benaguacil)روي نهادند.حکومت مجبور شد براي سرکوبي آنان سپاه برانگيزد.حتي سلاح توپ به کار برد.»(176)
«اوامر و قوانين براي سرکوبي مسلمانان پي درپي صادر مي شد...مسلمانان بايد بر کلاه خود نشان کبود و تحقير آميز بدوزند.و مقرر شد که هر گاه اسقفي را در راه ببينند تعظيم کنند.در بلنسيه مقرر شد که مسلمانان از اراضي شمالي اسپانيا اخراج شوند و هيچ يک از آنان حق ندارد شغل و کاري داشته باشد و هر که به آنان کار دهد يا معامله کند به پرداخت جريمه محکوم خواهد شد.»(177)
«در سال 1526م،قانوني وضع شد که مسلمانان اسپانيا را از تکلم به زبان عربي و پوشيدن لباس عربي و استفاده از حمامها و تشکيل محافل به شيوه ي اسلامي منع کرد.مسلمانان،در بلنسيه و غرناطه خواستند که اجراي اين برنامه چهل سال به تعويق افتد،در عوض مالياتي بپردازد که تا عهد فيليپ دوم از اين ماليات ها مبلغ گزافي گرد مي آمد ولي فيليپ،پادشاهي سخت متعصب و تحت تأثير شديد کشيشان بود.کليسا معتقد بود بقاي زبان عربي از عوامل منع نفوذ مسيحيت در اعماق نفوس مردم اسپانياست پس بايد اين صخره اي عظيم که موج حملات کليسا را در هم مي شکند از ميان برداشته شود از اين گذشته آن چهل سال هم که در عهد«شارل کن»بر آن توافق کرده بودند سرآمده بود.در سال 1566م،مقرر شد که قانون تحريم زبان و لباس عربي اجرا گردد و قانوني وضع شد که بر طبق آن سه سال به موريسکيها فرصت داده مي شد که زبان«قشتالي»بياموزند و از آن پس کسي را حق آن نباشد که به زبان عربي تکلم کند يا بخواند و يا بنويسد خواه در مجامع عمومي يا به طور خصوصي.همه معاملات و قرار دادهايي که به زبان عربي انجام مي گيرد باطل است و قضاوت حق رسيدگي به آنها را ندارند.و مقرر شد که در ظرف سي روز هر کس کتابي به زبان عربي در نزد خود دارد-در هر موضوعي که باشد-آن را به رئيس مجلس سلطنتي در غرناطه تسليم کند.دوختن هرگونه لباسي که در ايام مسلمانان معمول بوده ممنوع شد.از آن پس هر کس بخواهد لباسي بدوزد بايد همانند لباس مسيحيان باشد.همچنين حداکثر تا دو سال حق پوشيدن جامه هاي پشمي دارند و از آن پس حق پوشيدن چنين لباسهايي را هم نخواهند داشت.حجاب براي زنان مسلمان ممنوع است و بايد گشاده رو ظاهر شوند و بايد به هنگام بيرون آمدن از خانه شنل دربر کنند و کلاه بر سر بگذارند.در مهماني ها و جشن ها اجراي هرگونه مراسمي ممنوع است و بايد هر عملي که در آنجا صورت مي گيرد بر طبق مراسم کليسا و سنت مسيحسيان باشد.در هنگام جشن ها و مهماني ها و در روزهاي جمعه و اعياد بايد در خانه ها باز باشد تا کشيشان و رجال حکومتي بتوانند به داخل آن نگاه کنند تا عملي ممنوع انجام نگيرد...همچنين خضاب به حيا و شستشو و غسل در حمامها جايز نيست و بايد همه حمامهاي عمومي و خصوصي ويران شود.ناميدن به نامهاي عربي و القاب غربي ممنوع است و هر کس را چنين اسم و لقبي هست بايد فوراً آن را عوض کند.
کساني که از اين قوانين ظالمانه سرپيچي مي کردند براي آنان عقوبت هايي سخت در نظر گرفته شده بود،زندان و تبعيد و اعدام.کتب عربي بويژه قرآن در نزد هر کس يافته مي شد باعث سخت ترين انواع عذاب و شکنجه مي گرديد.»(178)
همه ي مساجد تخريب و يا به کليسا تبديل شدند،از قبيل:
-کليساي«سان سپاستيان»که در کنار«رود شنيل»واقع شده است.(179)
-کليساي «اشبيليه»که مناره ي بزرگ آن هنوز بر جاي است و به برج ناقوس کليساي بزرگ اشبيليه تبديل شده است اکنون اين کليسا جاي آن مسجد جامع را گرفته است.(180)
-کليساي«سان سالوادور»(San Salvador)هنوز هم در جاي مسجد «قديم البيازين»بر پاي است و در عقب آن چند طاق از مسجد قديم باقي است.(181)
7-هولوکاست،رفتاري مسيحي-يهودي است نه اسلامي
«در روزگاري که دو امپراتوري بزرگ ايران و روم با دو گرايش ديني زرتشتي گري و مسيحيت،سخت ترين فشارها را بر پيکر يهوديت وارد مي کردند و اين آيين در شرف نابودي بود،آيين جديدي ظهور کرد که در واقع فرشته ي نجات يهوديان بود.
مسلمانان با يهود به نيکي رفتار کردند،در فلسطين و شام و عراق با آنها طريق مسالمت و مهرباني پيش گرفتند ... يهود،جنگجويان مسلمان را ناجي خود مي دانستند؛چون ايشان را از عذاب و آزار زرتشتيان و مسيحيان نجات مي داند.»(182)
8-يهوديان،مديون آزادهاي اسلامي در طول تاريخ
«براي يهودياني که در قلمروي حکومت اعراب مي زيستند،دوره ي جديدي از آزادي شروع مي شد،حکام مسلمان به مراتب روشنفکرتر و آزادمنش تر از رهبران مسيحي آن زمان بودند.يهوديان تحت حکومت مسلمانان در صلح و رفاه زندگي مي کردند.
يهوديان تحت تأثير علاقه و عشق مسلمين به شعر و فلسفه قرار مي گرفتند.قبل از آن يهوديان بسيار کم به شعر و شاعري علاقمند بودند.ولي به برکت اسلام،شعر عبري هم شکوفا مي شد،و پاياپاي آن آثار جديدي در فلسفه و منطبق به قلم دانشمندان يهودي انتشار مي يافت.
براي اولين بار از سال 500ميلادي به اين طرف،يهوديان هواي تازه ي آرامش و آزادي را زير سايه ي اسلامي،تنفس مي کردند.دانشگاه هاي«سورا»و«پومبديتا»که توسط حکّام ايراني بسته شده بودند،پس از اسلام،مجدداً باز شدند.يک بار ديگر بابل مرکز تحصيل تورات و علوم ديني يهود براي يهوديان جهان شد. ...يهوديان اجازه يافتند که براي خود سازمان منظم و دادگاه هاي مخصوصي داشته باشند.«رش گالوتا»يا سرپرست«گالوتيان»،رهبري ايشان را بر عهده داشت.اينک ايشان همان گونه که در اولين سال هاي حکومت ايرانيان زيسته بودند،به صورت يک جامعه ي يهودي آزاد در بابل زندگي مي کردند.
مقام و منصب رش گالوتا بار ديگر مانند سابق،شکوهمند و با عظمت شد.اولين کسي که توسط خليفه ي اسلامي،رسماً به عنوان رش گالوتا شناخته شد،بوستناي نام داشت.او داماد خسرو پرويز شاهنشاه ساساني بود،و مقام و منزلتش آن چنان عالي شد،که اجازه داشت تمام اسناد و احکام و فرامين خود را با مهر رسمي مهمور نمايد.در زمان بوستناي،جامعه ي يهوديان اهميت و مقام والايي کسب نمود،زيرا او همواره با احترام و عظمت در دربار خليفه ي بغداد پذيرفته مي شد.
هنگامي که بابل سقوط کرد،بيم آن مي رفت که رشته ي تورات گسيخته شود.ولي آمدن مسلمانان به بابل،و آزادي و تمدن فرهنگي که ايشان با خود به ارمغان آوردند،به يهوديان کمک کرد که پيشرفت بيشتري نموده و قوي تر و سعادتمند تر شوند.»(183)
9-بقاء و بازسازي يهود،زير سايه ي اسلام
10-فلسطين؛محبت ديروز مسلمانان و خشونت امروز يهوديان
فشار و ظلم حکومت مسيحي بيزانس عليه يهوديان در فلسطين، تخفيف کلي يافت،آزادي و مساوات در دسترس همه گذاشته شد و در پرتو آن همه گونه وسايل پيشرفت و ترقي براي يهودي هاي ساکن فلسطين مهيا گرديد و روز به روز مراحل پيشرفت را با قدم هاي سريع پيموده و مدارج عالي را در هر رشته علم و صنعت طي کردند.
بر خلاف فرمان قيصر مسيحي دوم،که يهودي ها را حتي از ورود به شهر اورشليم(قدس)،منع کرده بود،اکنون يهودي ها مي توانستند وارد شهر اورشليم شده و در آن سکونت کنند.پس به سرعت به تعداد خانواده هاي ساکن شهر افزوده مي شد.
11-هديه ي اسلام:پيشرفت و آزادي براي يهود
در عصر امپراتوري مسيحي بيزانس و امپراتوري زردشتي ايران،يهوديان از همه ي تشکيلات دولتي اخراج مي شدند ولي خلفاي عرب و مسلمان،آزادانه هر گونه شغلي را در تشکيلات دولتي به يهودي ها واگذار مي کردند. ...مسلمين همه ي مقررات قبلي که بر خلاف آزادي يهود بود ملغي کرده و آزادي بيشتري به قوم يهود داده،انجمن ها و مؤسسات ايشان را تقويت کردند. ...فرمانروايان عرب در مشرق امپراتوري اسلام آزادي هاي بي سابقه اي را در همه ي عرصه ها براي ملت يهود قائل گرديدند.آزادي مذهب،آزادي مسکن،شغل و حرفه و آزادي رفت و آمد و مسافرت و...بدينوسيله جامعه ي يهود،به موقعيت بسيار ممتاز و برجسته اي در امور تجارت و اقتصاد و موقعيت درخشاني در عرصه ي علمي نايل شده بودند.»(184)
«در قرن وسطي تنها منطقه اي در اروپا که در آن يهوديان،آزادي و رشد همه جانبه داشتند در دوره حکومت مسلمانان بر اسپانيا(اندلس)بود.
12-اسپانياي اسلامي،آزمون موفق
...در مدتي که مسلمانان شمال آفريقا،اسپانيا را در سال 711 ميلادي فتح کردند،يهوديان روي آرامش به خود ديدند.
...يهوديان،اين حکمرانان جديد را با آغوش باز پذيرفتند و حتي در آزاد کردن اسپانيا از دست صليبي ها با مسلمانان همکاري کردند.مسلمانان از مسيحيان اسپانيايي کاملاً با سوادتر و متمدن تر بودند.آنها به هنر و موسيقي و شعر علاقه داشتند،و به زندگي با نظري آزادتر و سعه ي صدر بيشتري نگاه مي کردند،و در نتيجه با همه ي اقليت هاي ديني و از جمله،يهوديان به ملاطفت و مهرباني رفتار مي نمودند.آنها به يهوديان اجازه دادند که به زندگي خود در اسپانيا در صلح و آرامش ادامه دهند،و آنان را آزاد گذاشتند که از قوانين مذهبي خويش پيروي نمايند.به دليل همين رفتار بزرگوارانه ي اسلامي بود که بسياري از يهوديان از همه جا به سوي اسپانيا رهسپار شدند،و طولي نکشيد که جامعه ي يهوديان در اين سرزمين گسترش زيادي يافت.
هنگامي که در قرن دهم ميلادي مراکز تدريس و جمعيت يهوديان در نقاط ديگر رو به تنزل مي رفت،در اسپانياي اسلامي،جامعه ي يهودي قابل ملاحظه اي تشکيل شده بود.»(185)
13-هولوکاست پاپ عليه يهود
«قبل از جنگ هاي صليبي،تعقيب و آزار جدي يهوديان در اروپا قرون وسطي توسط مسيحيان صورت مي گرفت.امپراطوران مسيحي بيزانس نيز مدت دو قرن شيوه هاي «يوستينيانوس»نسبت به يهوديان را ادامه مي دادند. ...«لئوي سوم»امپراطور روم شرقي و اولين فرد از سلسله ي «ايسوريابي»،با صدور فرماني،در صدد تکذيب شايعه ي يهودي بودن خود برآمد و يهوديان بيزانس مجبور به قبول دين مسيح کرد.بعضي تسليم شدند و برخي ترجيح دادند که خود در کنيسه ها بوسيله آتش بسوزند و يا تبعيد شوند.»(186)
«رفتار مأموران کليسا با يهوديان نيز خيلي سخت تر بود،اگر يک يهودي در آئين موسوي روز«سبت»را روز ستايش نيز و استراحت مي دانست و يا اعياد يهودي را جشن مي گرفت،کليسا فوراً او را به دادگاه جنايت بار خويش جلب مي کرد و انواع شکنجه ها را معمول مي داشتند.»(187)
«در سال 1095 م،هنگامي که پاپ اوربانوس دوم جنگ صليبي را اعلام داشت،برخي از مسيحيان معتقد بودند که قبل از هموار کردن رنج سفري دراز به اورشليم براي مبارزه با مسلمانان،بهتر آن است که يهوديان اروپا را بکشند.«گودفروا دوبويون»،که رهبري قواي صليبيون را پذيرفته بود،اعلام داشت که انتقام خون عيسي را از يهوديان خواهد گرفت و هيچ يهودي را زنده به روي زمين نخواهد گذاشت.ارتش پاپ گفتند که همه ي يهودياني را که به دين مسيح در نيايند به قتل خواهند رساند...نقشه ي صليبيون آن بود که در امتداد رود روانه ي جنوب شوند،زيرا غني ترين کوچ نشين هاي يهوديان اروپاي شمالي در اين منطقه قرار داشتند. ...به مجرد رسيدن صليبيون به شپاير،گروهي از يهوديان را کشان کشان به داخل کليسايي بردند و به آنها حکم کردند که مراسم غسل تعميد را بپذيرند،و چون خودداري ورزيدند،همگي را به قتل رساندند(سوم ماه مي 1096م).
در قتل عام ورمس حدود 800تن از يهوديان به دست صليبي هاي اروپا سوزانده شدند(20اوت 1096م).نظير اين صحنه ها در مس،رگنسبورگ،و پراگ روي داد.
ظواهر امر حکايت از آن داشت که جنگ صليبي دوم(1147م)شديدتر از جنگ اول خواهد بود.«پييرلو و نرابل»(پيير محترم)،رئيس دير کلوني به لويي هفتم پادشاه فرانسه توصيه کرد که جنگ صليبي را ابتدا با هجوم بر يهوديان فرانسه آغاز کند:
«از شما انتظار ندارم که اين موجودات ملعون را به قتل برسانيد...اين جماعت را بايد به شکنجه هاي هولناکي عذاب داد و براي رسوايي عظيم تر يعني حياتي به مراتب تلخ تر از مرگ حفظ کرد.»
«سوژه»رئيس دير«سن-دني»عليه اين برداشت از مسيحيت اعتراض کرد،و لويي هفتم نيز عوارض سنگيني بر دارايي توانگر يهود بست.اما در مورد يهوديان آلمان به ضبط اموال اکتفا نشد. ...مسيحيان در کولوني سيمون(شمعون)مشهور به پرهيزکار،يهوديان را قتل عام کرده و بدنشان را قطعه قطعه مي کردند.در«شپاير»زني را با چوب و فلک شکنجه دادند تا به پذيرفتن مسيحيت وادارش کنند.»(188)
پينوشتها:
170-«تاريخ فلسفه در قرون وسطي و رسانس»،دکتر محمد ايلخاني،ص 157.
171-برگرفته از«محمد در اروپا»،مينو صميمي،عباس مهرپويا،صص 175-173.
172-«تاريخ دولت اسلامي در اندلس»،محمد عبدالله عنان،عبدالمحمد آيتي،ج5،ص 296.
173-همان،صص 300-299.
174-همان،307-306.
175-همان،ص 335.
176-همان،ص 336.
177-همان،ص 337.
178-همان،صص 342-341.
179-همان،ص 246.
180-همان،ص 491.
181-همان،ص 299.
182-برگرفته از «تاريخ جامع اديان»،جان بي.ناس،علي اصغر حکمت،ص 561.
183-«يهوديت»عبدالرحيم سليماني اردستاني،صص263-262؛به نقل از (تاريخ قوم يهود،کلاپرمن،ژيلبرت و ليبي،مسعود همّتي،ج2،صص 266-263).
184-همان،صص 265-263؛به نقل از (اباابان،قوم من،تاريخ بني اسرائيل،يهودا بروخيم،،صص 178-177).
185-بر گرفته از همان،صص 267-265؛به نقل از (تاريخ قوم يهود،کلاپرمن،ژيلبرت و ليبي،مسعود همّتي،ج3،صص 15-13).
186-«تاريخ تمدن ويل دورانت،عصر ايمان»بخش اول،ص 497.
187-برگرفته از«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،صص 256-255.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یزدی، نرگس و امیرلو ،معصومه، اسنادی تاریخی تقدیم به عالیجناب پاپ، انتشارات طرح فردا،1388
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}